درسنامه فارسی هفتم درس دوم + آزمون آنلاین
آموزش کامل درس دوم فارسی هفتم – چشمه معرفت
پاسخ کامل تمامی تمرین ها و فعالیت های درس اول فارسی هفتم در کلاس درس
درسنامه فارسی هفتم درس دوم
واژگان (چشمه معرفت)
کنجکاوی : جست و جو، یافتن چیزی | خستگی ناپذیر : کسی که پیوسته کاری می کند. بدون خستگی | می نگریستم : می دیدم، نگاه می کردم |
هیجان : التهاب درونی، آشفتگی، اضطراب | معرفت : شناسایی، علم، دانش | زلال : صاف، گوارا |
گوارا : خوشایند، لذّت بخش | یقین : بدون شک، بی گمان | عظمت : بزرگی، بزرگواری |
جلال : بزرگی، شکوه، عظمت | جاذبه : نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد | غرقه : غرق شده، در آب فرو رفته |
اعجاز : معجزه، کاری شگفت و عجیب انجام دادن | خلقت : آفرینش | مذاب : ذوب شده، آب شده |
گام : قدم | استوار : محکم، پایدار | کشتزار : مزرعه، زمین زراعت شده |
کِشته : کاشته شده، کِشت شده | سیراب : سیر شده از آب، پر آب | برافراشته : بالا برده، بلند کرده |
نشاط : شادمانی، خوشی | آمین : کلمه ای که پس از دعا گویند، به معنی بر آور! بپذیر! اجابت کن! | غرور : تکبّر، فریفتگی، به خود بالیدن، در این درس: احساس سربلندی به سبب موفّقیّت |
دیرینه : دیرین، کهنه، قدیمی | رفیق : دوست، یار | خویشاوند : قوم و خویش، فامیل |
آداب دان : آگاه به راه و رسم زندگی | حق شناسی : شناخت حقیقت و راستی، خداشناسی | نهال : درخت نو کاشته، درخت نو نشانده |
وداع : بدرود، خداحافظی | اندک اندک : کم کم، به تدریج، رفته رفته | معصوم : پاک و بی گناه |
زمزمه : نغمه، خواندن آرام و زیر لب | ضمیر : باطن، درون | … |
روان خوانی : کَژال
روُلَه : فرزند (به زبان کردی) | قنداقه : ملحفه، دور پیچ کودک | ریگ : شن، سنگ ریزه |
گالش : نوعی کفش، کفش لاستیکی | خیش می کشید : شخم می زد | مویه : شیون و زاری، ناله، گریه |
هق هق : صدای بریده بریده گریه | هراسان : ترسان | دایه : مادر |
خرناسه : صدایی ناهنجار که از گلو یا بینی شخص خارج می شود. | جهید : جَست زد | مجال : فرصت |
تقلّا : کوشش، تلاش | معطّل : بی کار، منتظر، بلاتکلیف | … |
درسنامه فارسی هفتم درس دوم
چشمه معرفت
متن صوتی چشمه معرفت
- در یکی از سال های نوجوانی که کنجکاوی خستگی ناپذیری داشتم، برای فراگرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن، سری به طبیعت روستا زدم.
با نگاه های کنجکاوانه و تشنه، به درس بزرگ طبیعت می نگریستم. گوش می دادم، چشم می دادم، دل می دادم و روحم چنان غرق فهمیدن بود که از هیجان می لرزید. احساس می کردم هم اکنون چشمه های معرفت از درون من سرباز خواهند کرد و آب های زلال و سرد و گوارای فهم و دانایی در من خواهد جوشید.
معنی : فهم و دانایی هم چون آب صاف و سرد و گوارا در درون من خواهد جوشید.
دانش ادبی : زلال ، سرد و گوارا : مراعات نظیر / تشبیه : فهم و دانایی به آب های زلال و سرد و گوارا تشبیه شده است.
- من اکنون درست نمی دانم که در آن لحظه ها تا کجا می فهمیدم و نمی دانم چه فهمی از آن زیبایی ها و آفرینش الهی داشتم امّا یقین دارم که در کلاس آفرینش و زیبایی طبیعت، عظمت و جلال و جاذبۀ خالق درس را با همۀ وجودم لمس می کردم.
معنی : امّا بی شک در آفرینش و زیبایی طبیعت که هم چون کلاسی است، درس بزرگی، شکوه و کشش آفریننده (پروردگار) را با تمام وجودم لمس می کردم.
دانش ادبی : کلاس و درس : مراعات نظیر / کلاس درس آفرینش : تشبیه، آفرینش به کلاس تشبیه شده است.
- غرقۀ شکوه و اعجاز زیبایی خلقت بودم.
معنی : در شکوه و معجرۀ ریبایی آفرینش غرق شده بودم.
- که ناگهان نوازش لطیف و خنکی را در لای انگشتان پاهای برهنه ام احساس کردم؛ آب، جوشش چشمه ها!
آب، این روح مُذاب امید و زندگی، تازه نفس، جوان، زلال و نیرومند با گام های استوار و امیدوار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین و صدها کشتزار سوخته و نگاه های پژمردۀ هزاران درخت تشنه برساند و در رگ های خشکیدۀ جوی های مزرعه و کوچه باغ های مرده، جاری گردد.
معنی : آب این روح مذاب شدۀ امید و زندگی، سرحال، جوان، صاف و نیرومند با قدم های محکم و امیدوار به شتاب می رفت تا خود را به زمین های خشک و مزارع و درختان تشنه برساند و در جوی و نهر خشکیدۀ مزرعه و کوچه باغ های بی جان جاری شود.
دانش ادبی : آب این روح مذاب شدۀ امید و زندگی: تشبیه، آب به روح مذاب امید و زندگی تشبیه شده است. / آب تازه نفس و جوان: تشخیص / دهان خشک زمین: تشخیص / نگاه های پژمردۀ هزاران درخت تشنه: تشخیص / رگ های خشکیدۀ جوی مزرعه : جوی مزرعه به رگ تشبیه شده است. / کوچه باغ عای مرده : تشخیص
- سال دیگر که به روستا برگشتم، بر روی سبزه ها و کشته های سیراب، درختان سرسبز باغ و صحرا را دیدم که شاخۀ دست های خویش را به آسمان برافراشته بودند و دعا می کردند و کودکان پرنشاطِ گل بوته ها و نوجوانان امیدوار ذرّت ها در گوش نسیم، آمین می گفتند.
معنی : درختان سرسبز باغ و صحرا را دیدم که شاخه های خود را به سمت آسمان بالا برده بودند و دعا می کردند و بوته های کوچک و شاداب گل ها و ذرّت های نورَس در گوش نسیم، آمین می گفتند.
دانش ادبی : شاخۀ دست : تشبیه، شاخۀ درختان به دست تشبیه شده است. / درختان دعا می کردند : تشخیص / کودکان پرنشاط گل بوته ها : تشبیه، بوته های گل به کودک تشبیه شده است. / نوجوانان امیدوار ذرّت ها : تشبیه، ذرّت ها به نوجوانان امیدوار تشبیه شده اند. / کودکان پرنشاط گل بوته ها و نوجوانان امیدوار ذرّت ها آمین می گفتند : تشخیص
- از صحرا باز می گشتم و نسیم، مانند مادری مهربان و آداب دان که به کودکان خویش، حق شناسی و ادب می آموزد، سرهای نهالی جوان و بوته های نوزاد خویش را به نشانۀ احترام و وداع با من خم کرده بود.
معنی : نسیم که مانند مادری مهربان و آگاه به راه و رسم زندگی است، به کودکان خود درس حق شناسی و ادب می آموزد، سرشاخۀ درختان جوان و بوته های تازه روییده اش را به نشانۀ احترام و خداحافظی با من خم کرده بود.
دانش ادبی : نسیم مانند مادری مهربان و آداب دان : تشبیه / نسیم به کودکان درس حق شناسی و ادب می آموزد: تشخیص / سرهای نهال جوان ، بوته های نوزاد خویش را به نشانۀ احترام و وداع خم کرده بود: تشخیص
- و من در آخرین نقطۀ دید که اندک اندک صحرا از نظرم ناپدید می شد، بار دیگر سرم را برگرداندم و با تکان دادن دست هایم به احساسات خاموش امبا سرشار از پاکی و صفای این طبیعت و سبزه های معصوم پاسخ می گفتم و به خالق آنها می اندیشیدم و این بیت «سعدی» را زمزمه می کردم:
«برگ درختان سبز، در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار»
معنی : در نظر افراد هوشیار، هر برگ درخت مانند یک دفتر کامل برای شناخت خداوند است.
دانش ادبی : هوشیار و کردگار : قافیه / این بیت تضمینی از سعدی است / ورق، برگ، دفتر : مراعات نظیر / درخت، برگ: مراعات نظیر / تشبیه : برگ درختان شبیه دفتر است.
کَژال ( به معنی دختر زیبا و رعنا و چشم درشت – در زبان کردی)
متن صوتی کژال
کژال، روناک (به معنی روز روشن، روشنایی – در زبان کُردی) را بغل زد و راه افتاد. روناک انگشتش را به دهان گذاشته بود و می مکید. دهکده تازه از خواب بیدار شده بود. کژال می رفت تا سری به «عمّه کابوک» (کابوک : به معنی کبوتر، نامی برای دختران – در زبان کردی) بزند. خنکی هوای صبح، سرحال تَرَش می کرد. کژال، لُپ قرمز روناک را بوسید و آرام گاز گرفت. روناک لبخند زد. کژال زیر گلویش را قلقلک داد. روناک باز خندید. کژال قنداقۀ او را محکم به سینه فشرد و گفت : «فدای تو، روُلَۀ شیرینم».
گژال از کنار هر که می گذشت، سلام می داد و با احوال پرسی کوتاهی می گذشت. چشم را دور زد
و سنگ ها و ریگ های اطراف چشمه، زیر گالش های لاستیکی کژال تکان می خوردند و بیدار می شدند.
کژال، از بلندی تپّه بالا رفت و بعد، سرازیر شد. نیمۀ راه بود که خشکش زد. (تعجب کرد، مات و مبهوت شد – کنایه) برجا ماند. چیزی از پشت صخره بیرون آمد. کژال اوّل خیال کرد که سگ است؛ سگش از سگ های آبادی که پی گلّه بیرون آمده؛ امّا سگ نبود. صدای زوزه اش، پوست بر تن کژال خراشید. کژال را بسیار ترساند – کنایه). روناک را تنگ به خود فشرد. گرگ آمادۀ خیز بود. تن کژال مثل علفی در باد می لرزید :
– روناکِم، روناکِم.
نگاهی به پشت سر انداخت. نباید می ماند. به سمت نوک تپه خیز کرد. تپه قد کشیده بود؛ کژال خیال می کرد. دوید و دوید و فریاد کشید. شوهرش را به کمک خواست :
– هه ژار … هه ژار! (به معنی فقیر و بدبخت، درویش – در زبان کردی)
هه ژار آن سمت «قُروِه» بود؛ سرِ زمین. دشت صدای کژال را به خودش برگرداند. گرگ دست هایش را مثل تیغۀ داس در هوا می چرخاند و به سمت کژال می جهید. کژال هر چه در توان داشت در پاها ریخت … دیگر حتی صدایۀ گریۀ روناک را هم نمی شنید. سنگ های ریز و درشت، راه را بر کژال سخت می کردند. او می دوید امّا تپه انگار تیرکی شده بود! مستقیم به سوی آسمان.
دمی بعد، کژال صدای نفس های تلخ گرگ را شنید و گرمی نفسش را پشت سرش حس می کرد. گرگ دامن کژال را به دندان گرفت. کژال جیغ کشید، زمین خورد و روناک از دستش افتاد. همان طور که افتاده بود، لگدی به گرگ زد. گرگ دندان های تیزش را به کژال نشان داد و حمله ور شد. کژال خودش را به طرف روناک کشید.
– روناکِم، روناکِم!
گرگ چنگال به بازوی کژال کشید، خیزی برداشت و قنداقۀ روناک را که از درد و ترس جیغ می کشید، به دندان گرفت.
کژال بر پوست گرگ چنگ کشید و فریاد زد : «هه ژار … هه ژار! خاکم به سر!» (کنایه از بدبخت و بیچاره شدن) گرگ، قنداقه به دهان گرفت و دوید. کژال به دنبال او زمین را خیش می کشید، (کژال به دنبال او زمین را چنگ می زد، سنگین حرکت می کرد) مویه می کرد و روناک را صدا می زد.
خم شد و سنگ برداشت.
– اگر به روناک بخورد!
سنگ را زمین انداخت؛ زار زد و دوید. صورت خراشید و دوید. گرگ پارۀ تنش را می برد. (پارۀ تن : فرزند، عزیز و دوست داشتنی – کنایه)
روناک مثل برّه ای، دست هایش را در هوا تکان می داد. گردنش به عقب خم شده بود و صدای نازک گریه اش، سنگ های بیابان را می خراشید.
کژال به موهایش چنگ زد، لنگۀ گالشش از پایش افتاد. سنگ ها پایش را کوبیدند.
– روناک! … روناک! دایه ای بمیره، روِلَه!
دشت یک پارچه صدا شده بود و ناله و مویه. باد صدای کژال را غلتاند و با خود برد.
«آزاد» سرِ زمین بود که فریاد کژال را شنید. هراسان ماند : «صدا از کدام طرف می آید؟»
باز هم جیغ. آزاد دوید. صدا از سمت تپه بود. کسی کمک می خواست. گام انداخت و دوید. (قدم برداشت و. شروع به دویدن کرد) صدا او را به خود می خواند. چشمِ آزاد از دور جسمی را که تند و تند به طرف او می آمد، دید و لحظه ای بعد، گرگ نزدیک آزاد رسیده بود و آن دورتر، کژال پابرهنه و بر سر زنان می دوید.
وقت فکر کردن نبود. آزاد نباید می ماند. دندان بر دندان می سایید. ( عصبانی بود، خشمگین بود – کنایه). گرگ مقابل آزاد بود. قنداقۀ روناک به دهانش بود. روناک، خفه گریه می کرد و گرگ خرناسه می کشید. آزاد معطّل نماند. خاک را، سنگ را و تیغ را … دوید. از زمین جهید و به گرگ رسید. خیز برداشت و حمله ور شد. آزاد باید گرگ می شد. حمله کرد. قنداقۀ روناک را کشید. تکّه ای از آن در دهان گرگ ماند. آزاد، روناک به سرعت زمین گذاشت و با گرگ در هم پیچید. (آزاد با گرگ گلاویز شد) کژال رسید. بر سر زنان دوید و روناک را بغل زد. به صورت روناک خیره شد.
روناک قرمز شده بود امّا هنوز گریه می کرد. امید به دل کژال دمید. روناک را بر سینه فشرد.
گرگ، خرناسه می کشید و دهان باز می کرد تا آزاد را بِدَرَد. آزاد با سنگ بر سر گرگ کوبید. گرگ چنگ انداخت و سینۀ او را خراشی عمیق داد. آزاد فریاد کشید. کژال جیغ می زد و کمک می خواست؛ قُروِه اما از آنها فاصله داشت.
کژال، قدمی پیش گذاشت تا به آزاد کمک کند، امّا روناک دوباره ترس در دلش انداخت؛ دخترکش سخت ترسیده بود. کژال کاری نمی توانست بکند. گلویش را با فریادی بلند تر خراشید. کسی آن طرف ها نبود. دندان های تیز گرگ صورت و بازوی آزاد را نشانه کرده بود. آزادّ مجال نمی داد.
دست گرگ را به دندان می گرفت و مشت بر چشم های او می کوبید. آزاد و گرگ روی سنگ های سخت دشت غلتیدند. نفس داغ و تلخ گرگ، راه نفس را بر آزاد بسته بود. کژال باز شوهرش را فریاد زد:
«هه ژار … هه ژار!»
کاری از دستش بر نمی آمد. خواست سنگی بردارد و به گرگ حمله کند امّا روناک آرام نمی گرفت.
دست گرگ، لحظه ای در دهان آزاد ماند. آزاد دندان ها را به هم فشرد. گرگ زوزه کشید، دست از دهان او درآورد و با چشم های خون گرفته اش به او زل زد. کژال بیشتر ترسید. قدمی عقب رفت. روناک را سخت در بغل گرفت. تمام تنش ترس شده بود.
آزاد غلتید و فریاد کشید. کژال فکر کرد نباید بماند. باید کمک بیاورد. دوید. پابرهنه به سمت آبادی دوید و فریاد کشید و کمک خواست. گرگ، آزاد را به خاک غلتاند و آزاد سر گرگ را عقب کشید و او را برگرداند. بازویش را دور گردنش حلقه کرد. نباید رها می کرد. نباید خسته می شد. نباید می ترسید و رها می کرد. خسته نشد و نترسید. هرچه قوّه داشت، به ساق و بازویش ریخت.
سر بر آسمان، بلند کرد و فریاد کشید : «الله … الله!»
و گردن گرگ را فشرد. نفس داغ گرگ، دست آزاد را می سوزاند.
کژال گریه کنان می دوید و گاه گاه سر یر می گرداند و پشت سرش را نگاه می کرد تا ببیند چه بر سر جوان مردم آمده.
صدای گرگ که لحظه ای خفه شد، آزاد همۀ توانش رفت؛ بی حال بر زمین افتاد. کژال که صدایی نشنید، ایستاد. اندوهی به وسعت دشت بر دلش گسترده شد. روی گرداند. آزاد و گرگ را افتاده دید :
– گرگ، جوان مردم را درید! … آه! خاکت بر سر کژال! خاکت بر سر!
جیغ زنان و مویه کنان، راه رفته را برگشت. دشت را یک پارچه صدای نفس نفس زدن های گرگ و آزاد پر کرده بود. یازوی آزاد، حلقه ای تنگ، دور گردن گرگ بسته بود.گرگ خواست چنگ بیندازد و گردنش را آزاد کند. امّا تمام وجود آزاد انگار دست هایش شده بود. گرگ نتوانست گرده برهاند. آزاد فریاد می کشید و حلقه را کوچک تر می کرد. گرگ به خرناسه افتاده بود و خرناسه اش تکّه تکّه می شد.
کمی بعد، دست و پایش از تقلا افتاد. آزاد، رهایش نکرد. نفس داغ گرگ، یک باره سرد شد، (مرد – کنایه) دست و پایش از حرکت ماند. آزاد بر زمین افتاد.
کژال، صورت می خراشید و زار میزد و می دوید. آزاد که صدایش را شنید، زمین را کمک گرفت. دست ها را ستون کرد و نفس زنان برخاست. پیراهنش، پاره پاره شده بود و از صورت و سینه اش خون می آمد. کژال به سویش دوید. سرپا که دیدش، به هق هق افتاد، آزاد خسته و زخمی، بریده بریده گفت : «آرام گیر خواهرکم! طفلت خوب است؟»
روناک گریه می کرد. کژال، آرام نگرفت. آزاد، قدم برداشت. کژال قنداقۀ سفید روناک را باز کرد و به آزاد داد تا خون هایش را پاک کند.
طاهره اِیبُد
درسنامه فارسی هفتم درس دوم
نکته اول : جمله از نظر مفهوم و پیام به 4 دسته تقسیم می شود:
- خبری : جمله ای است دربارۀ موضوع با وقوع کاری، خبر می دهد. مانند : رضا به مدرسه رفت.
- امری : جمله ای است که انجام دادن کاری یا داشتن حالتی را درخواست می کند. مانند به حرف های معلم توجه کنید.
- پرسشی : جمله ای است که دربارۀ مسئله یا موضوعی سوال می کند. مانند : چرا امروز به مدرسه نرفتی؟
- عاطفی : جمله ای است که یکی از عواطف انسانی مانند تعجّب، تأسّف، خشنودی، آرزو، خشم و … را می رساند. مانند: چه روز خوبی! / آرزوهایتان چه رنگین است!
نکته دوم : به واژه های زیر توجه کنید:
1) فهم، مفهوم، مفاهیم | 2) عجب، تعجّب، عجایب | 3) طفل، اطفال، طفولیت |
واژه های بالا هم خانواده هستند زیرا :
- ریشه یا حروف اصلی آنها یکی است؛ مثلا در گروه اوّل «فهم» و در گروه دوم «عجب» و در گروه سوم طفل ریشۀ اصلی کلمات است.
- از نظر معنی، واژه های هر دسته معنای نزدیک به هم دارند.
به واژه های هم ریشه که ارتباط معنایی دارند، واژه های هم خانواده می گویند.
مثال : اعجاز – معجزه – عجوزه ← عجز
وداع – تودیع – ودیعه ← ودع
جاذبه – مجذوب – جذاب ← جذب
نکته سوم : در واژگان فارسی معمولاً کلماتی که بن آن ها از یک مصدر باشند، هم خانواده محسوب می شوند.
مثال : گوارا – گوارش – ناگوار ← گوار
بت پرست – پرستار – پرستش ← پرست
نکته چهارم : املا در دورۀ اول متوسطه شامل دو بخش است:
- متن املا به صورت تقریری (گفتن ، بیان کردن)
- فعالیت هایی که هدف تقویت املا و درست نویسی دارند.
درسنامه فارسی هفتم درس دوم
چشمۀ معرفت – خستگی ناپذیر – روحم غرق فهمیدن بود – از هیجان می لرزید – زلال – یقین – جاذبۀ خالق درس – لمس می کردم – غرقۀ شکوه و اعجاز خلقت – پاهای برهنه ام – روح مذاب – کشتزار سوخته – کشته های سیراب – باغ و صحرا – برافراشته – ذرّت ها – آمین – احساس غرور – آشنایی دیرینه – رفیق و خویشاوند – عظمت – نهال های جوان – احترام و وداع – اندک اندک – سبزه های معصوم – زمزمه – تلخیص – روناک – بغل – عمّه کابوک – قلقلک – قنداقه – رولَه شیرینم – احوال پرسی – صدای زوزه اش – مثل علفی در باد – هه ژار – قُروه – تیغۀ داس – زمین را خیش می کشید – مویه – غلتاند – خرناسه – معطّل – زل زد – ساق و بازو – نفس داغ – انگار – از تقلّا افتاد – هق هق – طفلت
1. در کلاس طبیعت چه زیبایی هایی را می توان درک کرد؟ عظمت ، جلال و جاذبۀ خالق را می توان درک کرد.
2. این ابیات از بوستان سعدی با کدام بخش از درس ارتباط دارد؟
برآرد تهی دست های نیاز | ز رحمت نگردد تهی دست باز |
همه طاعت آرند و مسکین نیاز | بیا تا به درگاه مسکین نواز |
چو شاخ برهنه برآریم دست | که بی برگ از این بیش، نتوان نشست |
بر روی سبزه ها و کشته های سیراب، درختان سرسبز باغ و صحرا را دیدم که شاخۀ دست های خویش را به آسمان برافراشته بودند و دعا می کردند.
3. نمونه های دیگری از زیبایی های آفرینش را بیان کنید. شکفتن گل ها ، آواز پرندگان و …
4. یک تشبیه و تشخیص در درس بیابید و بنویسید.
تشبیه : نسیم مانند مادری مهربان و آداب دان به کودکان خویش، حق شناسی و ادب می آموزد.
تشخیص : آب با گام های استوار و امیدوار، شتابان می رفت.
1. گفت و گوی جویبار و درخت تشنه را به صورت نمایش اجرا کنید.
2. دربارۀ لحن و شیوۀ بیان انواع جمله، گفت و گو کنید.
1. کلمه ها و ترکیب های مهمّ املایی درس را بنویسید. پاسخ این بخش را در قسمت واژگان املایی بیان کرده ایم.
2. برای هر کلمه، یک هم خانواده بنویسید.
اعجاز : معجزه | غرق : غریق |
نقطه : نقاط | معصوم : عصمت |
3. در متن زیر چند غلط املایی وجود دارد؛ آنها را پیدا کنید و شکل صحیح آن را بنویسید.
کودکان پر نشاط گل بوته ها و نوجوانان امیدوار زرّت ها در گوش نسیم عامین می گفتند و من با قرور و مهربانی و خشنودی، باغ و سحرا را تماشا می کردم.
زرّت ها ← ذرّت ها
عامین ← آمین
قرور ← غرور
سحرا ← صحرا
1. به نظر شما کدام یک از شخصیت های داستان، اهمیت بیشتری دارد؟ چرا؟ کژال؛ زیرا شخصیت اصلی داستان است و نحوۀ رفتار و برخورد او برای خواننده مهم است.
درسنامه فارسی هفتم درس دوم
برای نمایش تصویر در اندازه واقعی روی آن کلیک کنید
در حال آماده سازی
در حال آماده سازی
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.